از تو مینویسم

آنلاین که باشی خیالم راحت است کمی آن طرف تر گوشی به دست نشسته ای. چیز زیادی نمیخواهم، همین که حست کنم کافیست... هر چقدر هم دور... از تو مینویسم...

چشم هایت را ببند.روی یک پل ایستاده ایم. با هم و با 3 شماره همه ی خستگی ها و ناراحتی ها را میریزیم تا رود با خودش ببرد...

دستم را میگیری و آرام دور میشویم. سبک مثل پر کاه...

 

 

از تو مینویسم...

من وقتی من میمانم که همه ی اجزای وجودم و ذهنم باشند. تکه ای از وجودم را میفرستم برود؛ برود به آنجایی که از آن آمده. میرود کنار دریا. ولی اگر برود، اگر آن تکه ی وجودم برود دیگر من من نیستم.  میرود کنار دریا.میرود و من هم پا به پای او در ذهنم قدم میزنم. میروم دستانش را میگیرم.میرویم و میرویم.صدای موج می آید... نیست.کنارم نیست.کنارش نیستم. میدوم.سریعتر و سریعتر به او نزدیک میشوم.میروم دستانم را دورش حلقه میکنم و تمام عمر او را در آغوش میگیرم.هیچ کس نمیتواند ما را از هم دور کند.  دور است.دور دور... جنوب شمال از تو مینویسم...ادامه مطلب

یک نفر یک روز می آید. می آید و میگوید دوستت دارم. 

دنیا عوض میشود.

آن یک نفر تویی...

دنیایم عوض میشود....

از تو مینویسم...